هوالمحبوب
سال 95 داره به پايان ميرسه و من طبق معمول در اداره بسيار سرم شلوغه. چند روز پيش حكم كارگزيني مو نگاه ميكردم و ديدم كه 20 ساله دارم كار ميكنم..........دخترك شاداب 19 ساله ايي كه وارد دنياي كار شد الان 20 ساله كه خدا رو شكر داره كار ميكنه.....
سال 95 بد نبود و شايد گاهي پشيمون ميشيم از برگشتنمون به ايران با شرايطي كه هست.......همسر با فوق دكتراش كه توي ايران كمه شده نفر سوم دانشگاهي كه توش مشغوله و كارش زياد شده و تقريبن نميبينيمش......با اين وجود براش خوشحالم كه شايد به كار تحقيقاتيش بيشتر اين روزها برسه.......
سال 95 از لحاظ مالي سال خوبي براي يكي از بستگان نزديكم نبود و از اين بابت من خيلي حرص و غصه خوردم و بابت ضمانتي كه از كسي كرده بود مجبور به فروش ماشين گرون قيمتش شد و كلي پول از دست داد و من خيلي غصه خوردم
سال 95 بيماري مامان پيشرفت داشت و من هنوز كنار نيومدم با آلزايمرش و نميتونم قبول كنم كه اين مادري كه از من نيم ثانيه يه بار يه سوالو ميپرسه همون بانوي قدرتمنده كه بهترين دستپخت ها رو داشت و چرخ زندگي رو در كنار بابا ميچرخوند.....
سال 95 دختر برادرم بلاخره كنسرتي كه براش تلاش كرده بود رو برگزار كرد و ما كلي اشك ريختيم كه پدرش چرا نيست در كنار ما
سال 95 عاشقانه به دختركم نگاه كردم كه روز به روز بزرگترميشه
سال 95 كمتر از ماشين شخصي و كيسه پلاستيكي استفاده كردم
سال 95 بيشتر كيك و شيريني پختم و فر حرفه ايي خودمو بلاخره خريدم
سال 95 مرگ داشتيم..........شادي داشتيم .......غم داشتيم
تا فرصت ديگري فعلا دست حق به همراهتون
برچسب : نویسنده : nafiseh121a بازدید : 164