بی خداحافظی

متن مرتبط با «ملاقات» در سایت بی خداحافظی نوشته شده است

792-ملاقات

  • هوالمحبوب   بارانی که روزهابالای شهر ایستاده بودعاقبت باریدتو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی… تکلیفِ رنگ موهاتدر چشم هام روشن نبودتکلیفِ مهربانی، اندوه، خشمو چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودمتکلیفِ شمع های روی میزروشن نبود من و تو بارهازمان رادر  کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیمو حالا زمان داشتاز ما انتقام می گرفت در زدیباز کردمسلام کردیاما صدا نداشتیبه آغوشم کشیدیاماسایه ات را دیدمکه دست هایش توی جیبش بود به اتاق آمدیمشمع ها را روشن کردمولیهیچ چیز روشن نشدنورتاریکی راپنهان کرده بود… بعدبر مبل نشستیدر مبل فرو رفتیدر مبل لرزیدیدر مبل عرق کردی پنهانی، بر گوشه ی تقویم نوشتم:نهنگی که د,ملاقات ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها